دین فروشان هوسران!!
نمیدانی و نادانیت افسوس تو را برده نموده بر جهالت
به دست دین فروشان هوسران
نموده یک وسیلهای و آلت
تو پنداری که این دین است و اکنون
برایت آخرت آمرزش آرد
به قبرت زین عبادت در دو عالم
ز باران محبتها ببارد
ولی بشنو کلامی را که دانم
نمیخواهی از آن چیزی بدانی
اگر هم گویمت در بند شیطان
نشستهای، نخواهی خود برانی
ولی گویم که پول حج عمره
بدانی تا کجا گردد روانه
همان پولی که از رنج تو آید
به کازینو رود یا جنده خانه
نداری باورم این را بدانم
ولی ای کاش بودی تا ببینی
چه شبهایی که با پول تو آن شیخ
روان میشد برای میوه چینی
به چشم خویش در لندن بدیدم
چگونه پول تو این سو و آن سو
به شکل یک ژتون از دست زاهد
به روی میز بازی گشته پارو
و تو آنجا گرفتار دوایی
برای کودک بیمار و همسر
که چون پولی نداری بهر دارو
نهی بر سرنوشت شوم خود سر
عزیزم! همزبان و هم غم تو
من هستم که چنین روک با تو گویم
وگر نه مینشستم با نگاری
کنار آتش و شهد و سبویم
و با خود شعر دیگر میسرودم
که تا از جانم این غمها زداید
ولی خواهم که تو خود را بیابی
که شادیها ز دانائی برآید !!
مجید رحیمی ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment