!!به هم خورد حالم از این نوع مدارا
آیا ما ملتی انحصار طلب و تمامیت خواه هستیم ؟
هادی خرسندی برای بزرگداشت و مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایرانزمین "مرضیه" به پاریس میرود و
در یک سخنرانی کوتاه ولی پر مغز تمام گفتنیهای خود را میگوید و نشان ...میدهد که به حق " هادی خرسندی "است !! همان هادی که ما بر صحنهها میشناسیمش ، همان هادی که حتی خمینی هم نتوانست با سپاه و بسیجش و با شعارهای " این هادی خرسندی اعدام باید گردد" و یا تهدید در خارج جلوی
دهانش را بگیرد ! همان هادی که به حق نام زنبور عسل را یدک میکشد !! همان هادی که ما خواستیم اینگونه باشد و در طول دههها از نوشتارش و گفتارش و حضورش بر صحنهها حمایت کردیم و جملاتش را دهان به دهان بازگفتیم و اینگونه با کمک هادی به روی دشمنترین دشمن ایران یعنی نظام البته مقدّس جمهوری
اسلامی حاکم بر سرزمینمان تف انداختیم !! اکنون همین هادی یا همان هادی خرسندی قدم تازهای برداشته است و پای به راهی گذاشته که خود بهتر از هر کس دیگری خطرات این راه را میدانسته است! اما باز این خطرات را به جان خریده و آنچه که وظیفه ی خود میدانسته به انجام رسانیده است ! هادی به درون جمعی
که یکی از پر بهاترین گنجینههای هنر ایرانزمین آزادانه به آنها پیوسته بود رفته و از اینکه این جمع اینچنین از این بانوی آواز ایران پرستاری کرده و حتی سهم و وظیفه ی دیگر اقشار و گروههای این کشور و این مردم را به عهده گرفته و در هیفده سال گذشته مرضیه را بر اوج نشانده است قدردانی کرده و از سوی خود و ملت ایران برای این کار زیبا تشکر نموده است ! آیا این کار نازیبایی است ؟ حال بر حسب اتفاق این جمع یا این گروه یا سازمان همان سازمانی است که ما مخالف بعضی یا کلیه ی کارهایش هستیم ! آیا چون چنین است
تأثیری در آن کار زیبا یعنی حفاظت و نگهداری مرضیه به بهترین صورت و سپس بر پا کردن چنین مراسم با شکوهی برای آخرین وداع با این اسطوره ی هنر و شجاعت خواهد گذاشت ؟ هادی خرسندی با حضورش در این جمع این مفهوم را قدرت بخشید که هر کار زیبائی ، حال از سوی هر کس که باشد زیباست و قابل تحسین
میباشد ! و اگر ما به تحسین این زیبائی برنخیزیم در حقیقت عملی زشت انجام داده و قابل نکوهش هستیم !! این عمل هادی اما با واکنشهای گوناگونی روبرو گشت ... عدّهای که آزادگی در باورشان خانه دارد بی هیچ وابستگی یا دلبستگی به این گروه یا سازمان کار هادی را بسیار زیبا و شجاعانه ارزیابی نمودند و این حرکت او را به " از روی سایه ی خود پریدن " تشبیه کردند که این زنبور عسل برای بارور کردن گلهای این دشت با حفظ باورهای خود از گلی بر گلی دیگر پرواز کرده و بنیان " مدارا " را بگونهای دیگر پی ریخته است!!.... اما عدّهای دیگر شمشیر از رو بسته و به جنگ بر هر آنچه که خود نمیپسندند رفته و چنین جملاتی را که بنده آنها را به نظم در این قطعه آوردهام به این گونه بیان کردند
به آغوش مجاهد رفته هادی ...
که تا گردد " مدارا " را نمادی !..
فقط مرضیه را کرده بهانه ...
زده بر نرخ خود اینگونه چانه ...
گمان دارد گمان بردیم که آنجا ...
ز دل گفت از دموکراسی ، مدارا !..
چنان مرضیه که با سن هفتاد ...
به دام مریم و مسعود افتاد ...
کنون هادی خرسندی عاقل ...
به این ویروس دوران گشته ناقل ...
و یا چون دیده خالی جای مسعود ...
دلش خواهد نشیند جای وی زود !!
.::: ::: :::
و شگفت انگیز اینجاست که
همینها پیوسته از فرهنگ نیاکانی ما دم میزنند و اینکه کوروش بنیانگذار فرهنگ مدارا و حقوق بشر پدر ملی ماست و از آن استوانه میگویند که نخستین قوانین حقوق بشری بر آن شکل گرفته است ! و سپس نتیجه میگیرند که نه هادی و نه هیچکس دیگر حق ندارد کاری را که آنها نمیپسندند انجام دهد و اینچنین به
حقوق بشر و فرهنگ مدارا لطمه وارد سازد !!
چنین است گفتمان آنکه امروز ...
ز ایران گوید از معنای نوروز ...
ز فرهنگ نیاکانی که ما را ...
نموده ملتی چون سنگ خارا !!.
ز کورش گوید و زآن استوانه ...
که بر آن حق انسان کرده خانه ...
ز آیین مدارا و تحمل !!.
کز او کرده چنین دردانه ی کل !..
نمیداند هنر خود انتقاد است !..
سکوت یک هنرمند همچو داد است ...
چه حزب و دسته و دین و حکومت ...
ندارد بر هنرمند غیر زحمت ...
::: ::: :::
فرهنگ رایج امروزین کشورمان که مانند آش شعله قلمکار از همه نوع افکاری در آن یافت میشود هم " میازار موری که دانه کش است " هست و هم " دیگی که برای من نجوشد سر سگ در آن بجوشد " وجود دارد ! و حال شاید بعضی از هم میهنان چون خودشان نقشی در این حرکت نداشتند تمام این کار را نازیبا و زشت معرفی مینمایند ! که البته امیدوارم تعدادشان زیاد نباشد
....
تمام درد در این است که هادی !..
به آنان اینچنین وامی ندادی !..
::: ::: :::
و من چه موافق حرکت هادی باشم و چه مخالف از این نوع دموکراسی که این بعضی از هم میهنان معرفی میکنند و سپس اینگونه زیباییها را به خجالت وکثافت میکشند بیزارم!!
چه بر ضد تو باشم یا موافق ...
از این حرف " مدارا " کردهام دق ...
دموکراسی نمیخواهم خدا را ...
به هم خورد حالم از این نوع مدارا !..
::: ::: :::
حال اگر این عینک کبود را به گفته ی مولانا از چشم برگیریم و به صدای سهراب سپهری گوش فرادهیم و چشمها را بشوییم و جور دگری به حوادث و دنیای اطرافمان بنگریم به چشم من اینگونه
خواهد بود ! من شخصاً کار هادی را نه تنها ستایش میکنم که شجاعت وی را بیش از هنرش میدانم که او دانسته و به حکم وظیفهای که برای خود و این موقعیت خود قائل است این قدم را برداشت و حتی در همان سخنان هم گفت که میداند از پس این گفتار حملات و ناسزاها به سویش روان میگردند!! اما او برای
این ناسزاها فاتحهای نخواهد خواند چون اصلا بلد نیست فاتحه بخواند!! ... شاید این کار هادی همان قدم نوینی باشد که همه ی ما بیاموزیم که میتوان مخالف سرسخت یک گروه ، دسته ، حزب و ایدئولوژی بود ولی با آنها بر سر میزی نشست و تمام گفتنیهای خود را بدور از تنفر بیان کرد ! و این مفهوم را درک نمود که هیچیک از ما نمیتواند ایرانی تر از آن دیگری باشد و حق بیشتری از این آب و خاک برای خود متصور گشت ... شاید بعضی ها این سخنان مرا ساده لوحانه بپندارند ! اما نگاهی به تاریخ ۲۰۰ سال گذشته ی اروپا و بویژه همین
کشور فرانسه نشان میدهد که این کار شدنی است ! با این تفاوت که اینها هیچ نمونهای نداشتند و به اینجا رسیدند و حال این که ما این نمونه و تجربه را هم از تاریخ جهان داریم ! چه خوب است که بخواهیم از اندر خم این کوچهها بیرون آئیم و به رود جهانی بپیوندیم و زلال شویم !! چرا که حتی از پیش از حافظ که میگوید: سقف را بشکافیم و طرحی نو درندازیم ... بسیار کسان خواستند که تا کاخی نو برای
این "مدارا و همزیستی" بنا سازند اما همه تا امروز نیمه کاره باقی مانده اند ! شاید این کاخی که با حرکت هادی خشت نخست آن گذاشته شده است تا به سقف برسد و عاقبت این "مدارا" در سرزمین ما هم صاحب خانه شود ! شاید
ولی شاید که این گفتار خرسند ...
پی کاخی ز طرح نو بیفکند ...
و شاید هم رسد تا سقف،این کاخ ...
در این ویرانه نیمه کاخها!!... آخ !..
از سازمان مجاهدین و شورای مقاومت نهایت سپاس را برای این کار زیبائی که در رابطه با " مرضیه " این اسطوره ی همیشه جاودان انجام دادند دارم !!
مجید رحیمی ۲۰۱۰/۱۰/۲۵ مونیخ
No comments:
Post a Comment