قسمتهایی از گفتار رئیس اداره سیاسی سپاه پاسداران و پاسخ یک نفر از درون سپاه به وی !! مطلب بسیار جالبی است برای اندیشیدن. آنرا حتما با دقت بخوانید. مجید رحیمی
یدالله جوانی رئیس اداره سیاسی سپاه پاسداران گفت که در حوادث اخیر «چشم فتنه» آسیب دیده است و باید آن را به طور کامل از «حدقه» در آورد.
سردار جوانی پیش از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز میرحسین موسوی را به مقدمهچینی برای راهاندازی «انقلاب رنگی» در ایران متهم کرده و گفته بود که سپاه این «فتنه را در نطفه خفه خواهد کرد.»
نماینده ولی فقیه در سپاه گفت که در انتخابات اخیر، «دموکراتها» با مهارت زیادی قصد داشتند با «شعار تغییر» چهره اصلاحطلبانهای از خود به نمایش بگذارند که «به ناگاه، نقاب از چهره کنار زدند و حامی آشوبطلبان» شدند
سردار جوانی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی هم اکنون وارد فضای جدیدی شده است، افزود: «بیطرف وجود ندارد. جریانات دو دستهاند؛ کسانی که مدافع و حامی انقلاب و نظام هستند و کسانی که درصدد براندازی هستند»
سردار جعفری اظهار داشت که پس از اعلام نتایج انتخابات، «خیلیها» نتوانستند تجزیه و تحلیل درستی ارائه دهند، لذا به «آشوب و تخریبهای شبانه» روی آوردند
حالا پاسخ این عضو ناشناس سپاه پاسداران
ما در دهاتمان در اصفهان یک سگ داشتیم بنام سبو، به او سبو می گفتیم برای اینکه وقتی تشنه می شد کوزه را می انداخت و آن را می شکست تا آب بخورد. ملای ده ما می گفت که این سگ نجس است! و پدرم هر وقت او را می دید ـ ملا را می گویم ـ از او می پرسید که آیا سگ هنوز هم نجس است یا نه! آری حالا آن ملای ده پیر شده و آن سگ هم از پیری مرده است. اما برای چه اینرا می نویسم؟! آنروزها که این سگ جوان و شاداب بود بی سر و صدا می دوید و سینه بر کپل گرگ می زد که گرگ ربش را یاد می کرد. وقتی پیر شده بود اما زوزه می کشید و عو عو می کرد! یک شب ظلمانی از پدرم پرسیدم بابا چرا این سگ ایقدر پر حرف شده؟! او گفت چون حالا دیگر می ترسد، آفتاب لب بام است! درست چند ماه قبل از مرگ غمناکش، سبو یک بره و یک میش را در مزرعه ی خودمان دریده بود! و من از پدرم پرسیدم برای چه سبو اینکار را کرده، پدرم گفت از سر ضعف دیوانه شده!اما کمتر از یک هفته بعد یک روز وقتی از با غهای ده به حیاط بزرگ خانه ی در ده وارد شدیم شاخها و سر و صورت قوچ مان پر از خون بود، خونی سیاه همه ترسیدیم که چه شده است. بیچاره سبو! آری سبو مرده بود! پیکر بیجان سبو با شکم پاره شده آنجا بود! پدرم گفت سبو، سگ ما از چراغ قرمز رد شده و قوچ دخلش را آورده است.
حالا حکایت این سردار جعفر ... است، از ترسش از تاریکی و ظلماتی که احاطه اش کرده زوزه می کشد. او خودش بخوبی می داند که سپاه پاسداران و بسیج در کمین اوهستند، سپاه پاسداران تا حالا صبر کرده است ولی اگر تو و دوستان فرماندهت و خصوصا رهبرت مرد این بن بست هستید پا در آن گذارید! پا گذاشتن در آن و مرگتان حتمی ست! من به عنوان یک مطلع به تو ... و به رهبر بیخردت می گویم که خودتان بهتر از هر کسی از درون سپاه و بسیج خبر دارید. آنها سر بزنگاه چنانتان به گرز گران بکوبند که جدتان را بیاد آورید. شما فراموش کرده اید همافران را! شما انگار فراموش کرده اید سالن غذا خوری افسران شاه را، شما انگاری فراموش کرده اید که شرف شاه و اطرافیانش صد چندان شما بود، ولی با اینهمه سربازان و درجه داران و افسران مردم را انتخاب کردند. و شما فراموش کرده اید که سر سفره مردم نشسته اید، امروز خامنه ای و رفسنجانی و تمامیت روحانیت و فرماندهان مفت خور و رانت خوار و تمامی عمله ی آنها چنان به وحشت آمده اند که اگر چه آغازش مشخص است اما پایانش با پایان شما ...همراه خواهد بود. کسی در جایی نوشته بود که غیرتتان کجا رفته که با ما آن می کنید که نتوانستید با سربازان صدام بکنید؟! با اینهمه اینهمه نعره های خشن رهبری و نماینده ی سالوسش سید احمد خاتمی در نماز جمعه همه و همه حکایت از ترس سیاه شما دارد! بترسید که سزاوار ترسید. و اما یک نکته هم به آنها که هنوز در خونخواری و آدمکشی و سبعیت این برادران فرمانده و به اصطلاح « سردار» و فرمانده ی کل قوای خود خامنه ای رسوا شک دارند، هم میهنان سپاهی و بسیجی و ارتشی و نظامی و انتظامی لطفا نوشته ها و گفته های این نامردان را با دقت گوش کنید و بخوانید و هوشیار باشید و از آنها فاصله بگیرید. اینان آن بیماری طاعونی را دارند که مداوای آن هرگز است! هوشیار باشید! پیروزی از آن بازماندگان شهدای ماست ما همگی بازمانده ی آنهاییم. سلام بر شهدا و سلام بر ندای آزادی ایران که بدست اهریمنی فرماندهان سپاه و بسیج و تحت نظارت مستقیم رهبر بیخرد و نا فرزانه ی انقلاب جان باختند!
اعتراف یک سردار سپاه به مردمی بودن این حرکت زیبا و بزرگ!
No comments:
Post a Comment