Saturday, July 25, 2009



امروز در شهر مونیخ در مرکز شهر جایی‌ بنام اشتاخوس همگام با تمام هم میهنانمان در ایران و سراسر جهان با تنی چند از هم میهنان که در یک کمیته بنام کمیته ی برگزار کننده ی تظاهرات جمع شده ایم یک برنامه ی سخنرانی‌- موسیقی و شعار دادن بر ضد جمهوری اسلامی داشتیم که من هم بخشی از آن را به عهده گرفتم و چند سرود خواندم و مطالبی را گفتم و کلا کمی‌ برای خامنه‌ای و احمدی نژاد شاخ و شانه کشیدم .مردم زیادی آمده بودند و عطش عجیبی‌ برای فریاد زدن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی داشتند، آلمانی‌‌های زیادی هم در محل حاضر بودند و حتی یکی‌ از نمایند گان مجلس ایالت بایرن نیز سخنرانی‌ کرد و همینطور یک کشیش کلیسا... اما دلم به حال اون جوانانی که الان در بند افراد وحشی این رژیم هستند میسوزد ... وقتی‌ تصور می‌کنم همین الان که دارم این چیزها را مینویسم چه بلا‌هایی‌ بر سر آنها میاورند... از خودم بیزار میشوم که اینجا نشسته‌ام و دارم چیز مینویسم !!
نمیدانم چه باید کرد! ... حتی نمیدانم چطور میتوانم روحم را از این افکار رها کنم، آخر وقتی‌ از دست من کاری ساخته نیست ۲۴ ساعت به آن فکر کردن هم آخرش به دیوانگی خواهد انجامید.
اما باز به خودم میگم: به جهنم که دیوانه میشی‌ ! مگه خون تو از خون نداها - پروانه‌ها - کامرانی‌ها و صدها و صدها مثل آنها رنگینتر است ؟
می‌خواهم از این افکار که شب و روز مرا سیاه کرده است فرار کنم... خودم را با آنانی‌ که اگر تمام ایران هم به آتش کشیده شود ککشان نمیگزد مقایسه می‌کنم اما از خودم بیشتر بدم می‌‌آید و به خودم لعنت میفرستم که چرا چنین می‌کنم؟! منکه نمیتوانم در پوست آنان بگنجم پس چرا این کار را انجام میدهم؟

تمام آرزویم اکنون این است که بچه‌های زندانی در ایران آزاد شوند و دیگر خونی در خیابانها بر آسفالت‌ها نریزد و پاسداران و بسیجیها بیدار شوند و سر تفنگ خود را به سوئ دیگری بگیرند!!
به امید رهایی ایران
۲۵/۷/۲۰۰۹ مجید رحیمی

No comments: