پتر شوللاتور روزنامهنگار نامی آلمانی است که دهها سال در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه برای رسانههای آلمانی گزارش و خبر تهیه کرده است.
'گفتگوی زیر از سایت آلمانی دویچه وله ترجمه شده است.
سی سال پیش "پرواز انقلاب" آیتالله خمینی را از پاریس به تهران آورد. در کنار عدهای از نزدیکان "رهبر انقلاب" چند روزنامهنگار خارجی حضور داشتند و پتر شوللاتور یکی از آنها بود.
- روز اول فوریه ۱۹۷۹ آیت الله خمینی به تهران برگشت. انقلاب اسلامی در آستانهی پیروزی بود. چطور توانستید با هواپیمای فرانسوی به همراه خمینی به تهران بروید؟
شوللاتور: پرواز به تهران نقطه اوج تدارکات انقلابی من بود. در جریان انقلاب در ایران برای تلویزیونهای آلمان چند برنامه تولید کرده بودم. در پاریس فیلمها را به خمینی نشان دادم. با خیلی از انقلابیون ایرانی هم گفتگو کرده بودم. با خمینی از طریق صادق طباطبایی تماس گرفتم، او با خمینی خویشاوند بود و فیلمهای مرا پسندیده بود.
- پس میشود گفت که خمینی به شما اعتماد پیدا کرد؟
شوللاتور: نمی توان گفت اعتماد؛ چون در واقع خمینی به هیچکس اعتماد نداشت، حتی به ایرانیها، چه رسد به من که خارجی بودم. اما میتوانم بگویم که از میان غربیها هیچکس نتوانست به اندازه من به او نزدیک شود.
خمینی را چطور دیدید؟
شوللاتور: خیلی سختگیر بود و مثل مرتاضها زندگی میکرد. تبعیدگاه او در فرانسه زیارتگاه ایرانیان شده بود. خیلی از ایرانیان تبعیدی در آلمان و فرانسه علیه شاه بودند. ناگهان یک موج انقلابی همه آنها را گرفت. مردان جوان دیگر ریش خود را نمیتراشیدند و زنان جوانی که تا دو روز قبل از آن با شلوار تنگ و موهای افشان ول میگشتند، ناگهان روسری و چادر به سر کردند.
آیا در پرواز به تهران با خمینی صحبت کردید؟
شوللاتور: این یک پرواز عادی نبود و همه هیجانزده بودند. یک یگان ویژه ارتش فرانسه ما را همراهی میکرد، چون معلوم نبود چه سرنوشتی پیدا میکنیم. حتی معلوم نبود که بتوانیم در تهران فرود بیاییم. این خطر هم وجود داشت که نیروی هوایی ایران به هواپیما شلیک کند، چون برخی از واحدهای ارتش هنوز به شاه وفادار بودند.
این پرواز چه تأثیری بر شما گذاشت؟ خمینی را چگونه دیدید؟
شوللاتور: خمینی آدمی بسیار جدی بود و من حتی لبخندی روی صورت او ندیدم. اما آن روز قیافهای واقعا آرام داشت و تا حدی شاد بود. طباطبایی به من گفت که وقتی امام نماز میخواند ما میتوانیم از او فیلم بگیریم. بعد چیز عجیبی اتفاق افتاد. امام پاکت زردرنگ بزرگی به طباطبایی داد، و او آن را به من داد و گفت: "اگر در تهران دستگیر یا کشته شدیم، لطفا این پاکت را پیش خودتان قایم کنید. و اگر همه چیز به خیر گذشت، آن را در تهران به من برگردانید." به تهران که رسیدیم دو میلیون نفر به استقبال خمینی آمده بودند. من هم پاکت را به طباطبایی برگرداندم. هشت ماه بعد فهیمدم که در آن پاکت متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود.
یعنی خمینی واقعا فکر میکرد که ممکن است دستگیر شود؟
شوللاتور: بله، و فکر میکرد که من به عنوان یک روزنامهنگار خارجی از معرکه جان سالم به در میبرم. او نمیخواست که متن قانون اساسی از بین برود.
!
'گفتگوی زیر از سایت آلمانی دویچه وله ترجمه شده است.
سی سال پیش "پرواز انقلاب" آیتالله خمینی را از پاریس به تهران آورد. در کنار عدهای از نزدیکان "رهبر انقلاب" چند روزنامهنگار خارجی حضور داشتند و پتر شوللاتور یکی از آنها بود.
- روز اول فوریه ۱۹۷۹ آیت الله خمینی به تهران برگشت. انقلاب اسلامی در آستانهی پیروزی بود. چطور توانستید با هواپیمای فرانسوی به همراه خمینی به تهران بروید؟
شوللاتور: پرواز به تهران نقطه اوج تدارکات انقلابی من بود. در جریان انقلاب در ایران برای تلویزیونهای آلمان چند برنامه تولید کرده بودم. در پاریس فیلمها را به خمینی نشان دادم. با خیلی از انقلابیون ایرانی هم گفتگو کرده بودم. با خمینی از طریق صادق طباطبایی تماس گرفتم، او با خمینی خویشاوند بود و فیلمهای مرا پسندیده بود.
- پس میشود گفت که خمینی به شما اعتماد پیدا کرد؟
شوللاتور: نمی توان گفت اعتماد؛ چون در واقع خمینی به هیچکس اعتماد نداشت، حتی به ایرانیها، چه رسد به من که خارجی بودم. اما میتوانم بگویم که از میان غربیها هیچکس نتوانست به اندازه من به او نزدیک شود.
خمینی را چطور دیدید؟
شوللاتور: خیلی سختگیر بود و مثل مرتاضها زندگی میکرد. تبعیدگاه او در فرانسه زیارتگاه ایرانیان شده بود. خیلی از ایرانیان تبعیدی در آلمان و فرانسه علیه شاه بودند. ناگهان یک موج انقلابی همه آنها را گرفت. مردان جوان دیگر ریش خود را نمیتراشیدند و زنان جوانی که تا دو روز قبل از آن با شلوار تنگ و موهای افشان ول میگشتند، ناگهان روسری و چادر به سر کردند.
آیا در پرواز به تهران با خمینی صحبت کردید؟
شوللاتور: این یک پرواز عادی نبود و همه هیجانزده بودند. یک یگان ویژه ارتش فرانسه ما را همراهی میکرد، چون معلوم نبود چه سرنوشتی پیدا میکنیم. حتی معلوم نبود که بتوانیم در تهران فرود بیاییم. این خطر هم وجود داشت که نیروی هوایی ایران به هواپیما شلیک کند، چون برخی از واحدهای ارتش هنوز به شاه وفادار بودند.
این پرواز چه تأثیری بر شما گذاشت؟ خمینی را چگونه دیدید؟
شوللاتور: خمینی آدمی بسیار جدی بود و من حتی لبخندی روی صورت او ندیدم. اما آن روز قیافهای واقعا آرام داشت و تا حدی شاد بود. طباطبایی به من گفت که وقتی امام نماز میخواند ما میتوانیم از او فیلم بگیریم. بعد چیز عجیبی اتفاق افتاد. امام پاکت زردرنگ بزرگی به طباطبایی داد، و او آن را به من داد و گفت: "اگر در تهران دستگیر یا کشته شدیم، لطفا این پاکت را پیش خودتان قایم کنید. و اگر همه چیز به خیر گذشت، آن را در تهران به من برگردانید." به تهران که رسیدیم دو میلیون نفر به استقبال خمینی آمده بودند. من هم پاکت را به طباطبایی برگرداندم. هشت ماه بعد فهیمدم که در آن پاکت متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود.
یعنی خمینی واقعا فکر میکرد که ممکن است دستگیر شود؟
شوللاتور: بله، و فکر میکرد که من به عنوان یک روزنامهنگار خارجی از معرکه جان سالم به در میبرم. او نمیخواست که متن قانون اساسی از بین برود.
!
No comments:
Post a Comment