اریک آرکانت!
موسیقیدان فرانسوی که برای موسیقی ایران زحمت زیادی کشید!
یازده نوامبر سال ۲۰۰۶ یعنی درست روزی که یاسر عرفات مرده بود، من با اتومبیل از انگلیس به طرف فرانسه آمده بودم تا اریک آرکانت را در شهر زیبای پاریس ملاقات کنم،
البته با ورودم به کشور فرانسه متوجه شدم که این روز یازده نوامبر سالروز پیروزی فرانسه بر آلمان در جنگ اول جهانی است که هنوز با وجود متحد شدن این دو کشور و یکی شدن اروپا آنرا احمقانه جشن میگیرند! و هنوز نمیدانند که در جنگ برندهای وجود ندارد!..
و صد البته در این روز تعطیل در فرانسه همه چیز به ویژه قیمت تاکسی دو برابر میشود... و من که با خروجم از کشتی که مرا از دوور به کاله آورده بود متوجهی پنچری چرخ عقب اتومبیلم شده بودم، دانستم که امروز مصیبتی خواهم داشت تا خود را به پاریس برسانم... و چنین نیز شد اما بالاخره توانستم سر ساعت به قراری که گذاشته بودم برسم و این هنرمند نامدار فرانسوی ایراندوست که آهنگهای بسیاری برای هنرمندان ایرانی ساخته و حتی از آخرین کارهایش تنظیم آهنگ "دوباره میسازمت وطن" شعر شادروان سیمین بهبهانی و صدای جاودانهی داریوش است، و سالهای بسیاری را در ایران زندگی کرده و ایران را عاشقانه دوست میداشت را بالاخره بعد از سالها دوستی تلفنی حضوری ملاقات کنم...
هنگامی که میهمان این هنرمند ارزنده بودم که قرار بود تنظیم یکی از ساختههایم را به عهده بگیرد... برایم تعریف کرد که بهترین خاطرهاش از ایران زمانی بود که بعد از انقلاب در تهران برای تمدید پاسپورتش به سفارت فرانسه مراجعه کرده بود و هنگامی که به فارسی به دربان سفارت میگوید که میخواهد به داخل برود و پاسپورتش را تمدید کند، دربان او را به داخل سفارت راه نمیدهد و فرمان دور شدن از جلوی درب سفارت را به او میدهد، او اما پاسپورت خود را به دست دربان میدهد و با تعجب میبیند دربان بی آنکه حتی نیم نگاهی به پاسپورت بیندازد آن را به گوشهای پرت کرده و با فریاد به او فرمان میدهد که مزاحم نشود،
اریک مجبور میشود با صدای بلند و به زبان فرانسوی کسی را از داخل سفارت صدا بزند تا او را نجات دهد!...
با تعریفهای با مزهاش به خنده افتاده بودم و در میان خنده از او پرسیدم:
چه نکتهای در این ماجرا هست که بهترین خاطره برایت شده؟ اریک اما پاسخ داد:
اینکه دربان مرا با یک ایرانی اشتباه گرفته بود و نفهمید که من ایرانی نیستم!
او فکر میکرد من از جنوب ایرانم و میخواهم وارد سفارت شده و با خواهش و تمنا ویزای فرانسه بگیرم، چرا که پیشتر هم کسانی چنین کرده بودند و سفیر دستور تاکید داده بود که هیچکس بدون وقت قبلی وارد سفارت نشود!...
اریک ارکانت تعریف میکرد وقتی من به فرانسه صحبت کردم متوجه شدم که دربان بیچاره تازه فهمیده بود که چه اشتباهی کرده... فورا آمد و از من معذرت خواهی کرد و به داخل سفارت هدایتم نمود و من به او گفتم: تو زیباترین احساس رو امروز به من دادی!
و از او برای این کارش تشکر کردم!!
یادش گرامی ...
اریک آرکانت در کریسمس سال ۲۰۰۷ به ابدیت پیوست...
موسیقیدان فرانسوی که برای موسیقی ایران زحمت زیادی کشید!
یازده نوامبر سال ۲۰۰۶ یعنی درست روزی که یاسر عرفات مرده بود، من با اتومبیل از انگلیس به طرف فرانسه آمده بودم تا اریک آرکانت را در شهر زیبای پاریس ملاقات کنم،
البته با ورودم به کشور فرانسه متوجه شدم که این روز یازده نوامبر سالروز پیروزی فرانسه بر آلمان در جنگ اول جهانی است که هنوز با وجود متحد شدن این دو کشور و یکی شدن اروپا آنرا احمقانه جشن میگیرند! و هنوز نمیدانند که در جنگ برندهای وجود ندارد!..
و صد البته در این روز تعطیل در فرانسه همه چیز به ویژه قیمت تاکسی دو برابر میشود... و من که با خروجم از کشتی که مرا از دوور به کاله آورده بود متوجهی پنچری چرخ عقب اتومبیلم شده بودم، دانستم که امروز مصیبتی خواهم داشت تا خود را به پاریس برسانم... و چنین نیز شد اما بالاخره توانستم سر ساعت به قراری که گذاشته بودم برسم و این هنرمند نامدار فرانسوی ایراندوست که آهنگهای بسیاری برای هنرمندان ایرانی ساخته و حتی از آخرین کارهایش تنظیم آهنگ "دوباره میسازمت وطن" شعر شادروان سیمین بهبهانی و صدای جاودانهی داریوش است، و سالهای بسیاری را در ایران زندگی کرده و ایران را عاشقانه دوست میداشت را بالاخره بعد از سالها دوستی تلفنی حضوری ملاقات کنم...
هنگامی که میهمان این هنرمند ارزنده بودم که قرار بود تنظیم یکی از ساختههایم را به عهده بگیرد... برایم تعریف کرد که بهترین خاطرهاش از ایران زمانی بود که بعد از انقلاب در تهران برای تمدید پاسپورتش به سفارت فرانسه مراجعه کرده بود و هنگامی که به فارسی به دربان سفارت میگوید که میخواهد به داخل برود و پاسپورتش را تمدید کند، دربان او را به داخل سفارت راه نمیدهد و فرمان دور شدن از جلوی درب سفارت را به او میدهد، او اما پاسپورت خود را به دست دربان میدهد و با تعجب میبیند دربان بی آنکه حتی نیم نگاهی به پاسپورت بیندازد آن را به گوشهای پرت کرده و با فریاد به او فرمان میدهد که مزاحم نشود،
اریک مجبور میشود با صدای بلند و به زبان فرانسوی کسی را از داخل سفارت صدا بزند تا او را نجات دهد!...
با تعریفهای با مزهاش به خنده افتاده بودم و در میان خنده از او پرسیدم:
چه نکتهای در این ماجرا هست که بهترین خاطره برایت شده؟ اریک اما پاسخ داد:
اینکه دربان مرا با یک ایرانی اشتباه گرفته بود و نفهمید که من ایرانی نیستم!
او فکر میکرد من از جنوب ایرانم و میخواهم وارد سفارت شده و با خواهش و تمنا ویزای فرانسه بگیرم، چرا که پیشتر هم کسانی چنین کرده بودند و سفیر دستور تاکید داده بود که هیچکس بدون وقت قبلی وارد سفارت نشود!...
اریک ارکانت تعریف میکرد وقتی من به فرانسه صحبت کردم متوجه شدم که دربان بیچاره تازه فهمیده بود که چه اشتباهی کرده... فورا آمد و از من معذرت خواهی کرد و به داخل سفارت هدایتم نمود و من به او گفتم: تو زیباترین احساس رو امروز به من دادی!
و از او برای این کارش تشکر کردم!!
یادش گرامی ...
اریک آرکانت در کریسمس سال ۲۰۰۷ به ابدیت پیوست...
2 comments:
جناب رحیمی خیلی ممنون
امروز 26 دسامبر زادروز اریک عزیز است، اگر اطلاهعات دیگری دارید از ایشون، لطفا در اختیار ما بگذارید
با سپاس
با درود، البته مطلبی را برای "ماهنامهی دیگه چه خبر" آماده کردهام که بزودی در دسترس قرار خواهد گرفت.... با مهر
Post a Comment