ای که دگرگون شدهای نازنین...
خیره شو تغییر مرا هم ببین...
با تو رسیدم به جهان دگر...
اوج گرفتم بخدا از زمین...
تا که بدیدم دل زیبای تو...
شیفته گشتم به تماشای تو...
شوق درونم شده چون خانه ام...
چیست که باشد چو تو همتای تو؟..
گر که خدایی تو خدای منی...
نور بر این جان دلم افکنی...
ساده بگویم که بدانی سخن...
نه خالق و فرشته! بلکه زنی...
یک زن زیبای پر از آرزو...
با نفس گرم دلی چون سبو...
کیست که داند که تو هستی ولی...
خانه به خانه نکند جستجو؟!.
وای که این قسمت من از جهان...
تحفه بود ز خالق آسمان...
شکر طبیعت که چنین آفرید...
با تو شدم بار دگر نو جوان !..
۳۰ جولای ۲۰۱۰ مونیخ - مجید رحیمی
خیره شو تغییر مرا هم ببین...
با تو رسیدم به جهان دگر...
اوج گرفتم بخدا از زمین...
تا که بدیدم دل زیبای تو...
شیفته گشتم به تماشای تو...
شوق درونم شده چون خانه ام...
چیست که باشد چو تو همتای تو؟..
گر که خدایی تو خدای منی...
نور بر این جان دلم افکنی...
ساده بگویم که بدانی سخن...
نه خالق و فرشته! بلکه زنی...
یک زن زیبای پر از آرزو...
با نفس گرم دلی چون سبو...
کیست که داند که تو هستی ولی...
خانه به خانه نکند جستجو؟!.
وای که این قسمت من از جهان...
تحفه بود ز خالق آسمان...
شکر طبیعت که چنین آفرید...
با تو شدم بار دگر نو جوان !..
۳۰ جولای ۲۰۱۰ مونیخ - مجید رحیمی
No comments:
Post a Comment