این قطعه را که چندیست بصورت سرود در آمده و اینجا و آنجا اجرا شده است را مایلم به روح بزرگ جانباختگان راه رهایی میهنان ایران که در طول این ۳۱ سال گذشته بدست بزرگترین دشمنان این مرز و بوم به خاک و خون کشیده شدند! بویژه جانباختگان دیروز که نظام خونخوار جمهوری اسلامی در روز جهانی مادر به عنوان هدیه خنجری در قلب فرزندان مادران این مرز و بوم نشاند، هدیه نمایم و امیدوارم این تحفه ی ناقابل سپاسی باشد هرچند ناچیز از فداکاری های این فرزندان رشید این آب و خاک ... تاریخ ما لبریز از چنین حکایتها و داستانهاییست که ظلم زمانه از کاوه که به کار آهنگری مشغول بود مبارزی میپرورد و به جان خود میاندازد بنام ( کاوه ی اهنگر ) که میشود سنبل آزادگی در ایران... از ستارخان که به کار معامله با اسب و گاهی هم بنائی مشغول بود (سردار ملی) میسازد و همینطور باقر خان (سالار ملی) ... و همین ظلم در این سرزمین از این محصولات کم ندارد که بابک ها - افشین ها - مازیارها و حلاج ها و بعدها کسروی ها - عشقی ها - عینوالقریین ها و فرخزادها و صدها که هزاران از این انسانها چون نداها - سهراب ها - ترانه ها و فرزادها که نسیم وار به فکر زندگی خویش بودند به دنبال آسایش و آرامش و رفاه برای خانواده به سربازان آزادی برای میهن و گاه حتی برای آزادی انسان و بشریت تبدیل ساخته و میسازد!! تا اینان طوفانی به پا کنند و بساط ظلم را برکنند !!...
و به همین منظور است که بخشی از این شعر میگوید : ما از نسیم طوفان شدیم!
(شاپور فرخزاد) مجید رحیمی - مونیخ
۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ برابر با ۱۰ می
۲۰۱۰
۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ برابر با ۱۰ می
۲۰۱۰
موج رهایی
ما از نسیم طوفان شدیم...
باور بودیم ایمان شدیم...
همپای موج گشته ایم...
آن شسته دست از جان شدیم...
تنها بودیم ملت شدیم...
دشمن هر ذلت شدیم...
آواره بودیم در جهان...
با هم شدیم دولت شدیم...
چون ابرها بر کوهها...
بر قله ها بوسه زدیم...
برخاستیم و پشت پا...
بر ترس آسوده زدیم...
این راه را طی کرده ایم...
تا که نمایان شد سحر...
آگاه باشیم تا دگر...
از کفّ نبازیم این گوهر...
فردا که آزادی رسد...
ماییم دوباره آن نسیم...
در اوج شادی و سرور...
بی وحشت و بی ترس و بیم...
آئین ما نفس بشر...
با هر عقیده هر مرام...
ای میهن ای هم میهنم...
آزادیت باشد بکام
ما از نسیم طوفان شدیم...
باور بودیم ایمان شدیم...
همپای موج گشته ایم...
آن شسته دست از جان شدیم...
تنها بودیم ملت شدیم...
دشمن هر ذلت شدیم...
آواره بودیم در جهان...
با هم شدیم دولت شدیم...
چون ابرها بر کوهها...
بر قله ها بوسه زدیم...
برخاستیم و پشت پا...
بر ترس آسوده زدیم...
این راه را طی کرده ایم...
تا که نمایان شد سحر...
آگاه باشیم تا دگر...
از کفّ نبازیم این گوهر...
فردا که آزادی رسد...
ماییم دوباره آن نسیم...
در اوج شادی و سرور...
بی وحشت و بی ترس و بیم...
آئین ما نفس بشر...
با هر عقیده هر مرام...
ای میهن ای هم میهنم...
آزادیت باشد بکام
No comments:
Post a Comment