

دیروز که در یک فروشگاه ایرانی مشغول خرید مایحتاج روزمره بودم ، خانم هم میهن جوانی با شادی وارد شد و به سرعت به طرف خانم صاحب فروشگاه رفت و پرسید : دیدی ؟ دیدی چطور سقطش کردند ؟ و ادامه داد : خدا رو شکر ، آی قربون این آمریکا برم من ! مثل آبکش سوراخ سوراخش کرده بودند ! این دل من خنک شد !!..... سخنان این خانم جوان که با یک شور و شوق مخصوصی بیان میشد ، نظر مرا بخود جلب نمود ، خواستم با جملهای نظر مخالف خود را اعلان نمایم و به ایشان بگویم که خانم ! ... اما ناگهان صدای استادم مهدی سهیلی در گوشم پیچید که در محضر خود همیشه به ما شاگردانش میگفت: اگر میبینید که پیر زنی گلی در دست دارد و با زیباترین واژهها قربون صدقه ی آن گل میشود ، نروید و او را به این حقیقت آگاه نکنید که این گل مصنوعی است ! و اینچنین او را از دنیای زیبایش بیرون نسازید !... اما دیروز در پاسخ استاد سهیلی زیر لب گفتم : استاد این خانم جوان که قربان صدقه ی یک گل نمیرود ! او در حال به خطا رفتن است و با این شور و هیاهو و این شادی کاذب دیگران را هم به خطا میکشد !... و مگر سعدی نازنین ما نگفت :؟ تو گر بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است با گفتن این مطلب و این شعر سعدی هنگامی که دیگر صدایی از استاد سهیلی نشنیدم ، به خود آمدم و قدمی به سوی ایشان برداشتم ، خانم جوان با دیدنم و شناختنم ، سلامی داد و بلافاصله گفت : شما هم دیدید ؟!... با لبخندی پاسخ سلامش را دادم و گفتم : بله من هم دیدم ، اما شاید باید به یکی ، دو مورد بیشتر توجه نمود و بعد اگر جای شادی داشت ، شادی کنیم ! و ادامه دادم : زنده بودن یا مرگ این تروریست آقای بن لادن چه تاًثیری در زندگی شما دارد ؟ خانم جوان خندید و گفت: هیچی !... مجددا پرسیدم : خوب حالا پدر آن" هیچی بزرگ" که چون تفی بر صورت ملت ایران بود ، چه تاًثیری در زندگی شما داشت ؟ خانم صاحب فروشگاه زیر گوش خانم جوان گفت : :منظورشون خمینی هست !... خانم جوان با لبخندی سرشار از تاثر گفت !!مرده شورش بعد از ایشان پرسیدم: گمان دارید کدامیک حقیقت وجودی داشتند ؟ خمینی یا بن لادن ؟ ایشان پاسخ داد : من فکر میکنم هر دویشان وجود داشتند ، اما خمینی را ما دیدیم و تجربه کردیم و سوختیم ! و با گفتن این جمله خندهای هم سر داد ... اما میان خنده ماهیچههای صورتش کشیده شد ، از خنده باز ایستاد و پرسید : یعنی بن لادن وجود خارجی نداشته ؟ و بلافاصله ادامه داد : پس این عکسها ، فیلمها ، خبرها ، گزارشها ؟!!!... به ایشان گفتم: خانم ! تا حال از خود پرسیده اید که چطور صدام حسین که پرزیدنت یک کشور نسبتا ثروتمندی هم بود با آن همه ارتش و هوادار و جان برکف آنگونه زنده و سالم از سوراخ بیرون کشیده شد و لحظه به لحظه ی آن هم با دوربین ثبت گردید ، ایشان را به دادگاه برده ، محاکمه کرده و به دست طناب دار سپردند ! اما این آقای بن لادن که نه ارتشی دارد و نه دیگر دسترسی به پولهای داراییش!! و بدتر از آن اینکه طرف نه دیگر جوان است و نه سالم و به گفته ی کاشفانش سرطان خون هم داشته و باید هر دو روز یکبار دیالیز خون میکرده ! اما این دولتها و ارتشها و این نیروی امنیتی مافوق قدرت جهانی نتوانست وی را در طول این سالها زنده دستگیر نماید و باید وی را آن هم با شلیک بر سرش نابود میکردند ؟ آیا شما به عکسهای کنار هم قرار دادهای که یکی متعلق به تقریبا بیست سال پیشتر و یکی هم از جنازه ی او که تیر هم به چشمش اصابت کرده دقیق شده اید ؟ و اگر آری ! آیا به این توجه کرده اید که هر دو عکس یکی است ؟ لبخند همان لبخند ، اندازه ی سفیدی ریش همان اندازه ، چین و چروک صورت در طول این بیست سال با تمام این بیماریها و سختیها حتی ذرهای بیشتر نشده است !... و دهها تشابه دیگر !.... و ادامه دادم : اینها حتی سعی نکردند با فتوشاپ کمی بیشتر روی چهره ی این تروریست هرگز وجود خارجی نداشته کار بکنند تا دست کم توهین بهشور انسانهای این سیاره نگردد و اما ما ! چه ساده به این فریبکاران کمک میکنیم تا ما را بفریبند و نظرهای ما را به دیگر سوی جلب نمایند تا کار پنهانی خود از پیش برند !! و درست ایرج میرزا نیز به همین جهت سرود : بدو گفتم که صورت را نکو گیر .... که من ترتیب دهم کار خود از زیر !!! آیا برای من ایرانی سرنوشت میهنم ایران و مردم آن مهمتر است یا کشته شدن بن لادن یا شیخ زهرمار ؟ آیا من ایرانی که در طول این ۳۲ سال پیوسته فریب داده شدم ، نباید آموختههای خود را بکار گیرم تا دیگر فریب این یا آن رسانه و روزنامه یا پرزیدنت و یا دولتی را نخورم و بیش از این بازنده نباشم ؟ آیا باز باید خود را در پشت درخت باریک حماقت پنهان نمود و گفت : پرزیدنت اوباما خودش آمد در تلویزیون و این خبر را داد !! ؟ و ما مگر خود شاهد نبودیم که حضرت آیت الله خامنهای که هم مورد حمایت الله و هم مورد حمایت امام زمان هستند بر صفحه ی تلویزیون ظاهر شدند و پیش از شمرده شدن آرا ، فرمودند که احمدی نژاد پرزیدنت است ؟ و مگر بلافاصله به ایشان این پیروزی را تبریک نگفتند ؟ پس چطور شد که جمعیت میلیونی به خیابانها آمدند و بسیاری هم جان خود را در این راه از دست دادند ؟ یعنی حرف اوباما از حرف آیت الله خامنهای بیشتر سندیت دارد ؟ :در همان سپتامبر سال ۲۰۰۱ قصیدهای بلند سروده بودم که میتوانید آنرا بر وبلاگم بخوانید ، اما در قسمتی از آن گفته بودم به چشمم جرج و بن لادن یک هستند از این قدرت پرستی هر دو مستند به عالم حرمت آدم شکستند به خون مردمان آغشته دستند امیدوارم در آینده کمتر و کمتر فریب بخوریم ! اما معروف است که از ملا نصیر الدین پرسیدند : چرا همیشه فریب میخوری ؟ او پاسخ داد: آخر هر دفعه فریبهاشان یک رنگ دیگر دارد !! مجید رحیمی ۳ می ۲۰۱۱ مونیخ |
No comments:
Post a Comment