Tuesday, October 20, 2009


قصه‌های خوب

بیا دستام رو بگیر دیره باید بریم خونه

شب تاریکه و ماجرا‌ هزار تو رامونه

دست ویرانگر اون بختک بد سیرت پیر

کرده در دام خرافات پشت جمشید رو اسیر

خونه در دام بلا و همه در وحشت و ترس

شده مسلخ دیگه هر مسجد و هر کلاس درس

مام میهن شده بازیچهٔ ی دست شخکان

عاقبت سر میزنند خورشید ز دست کودکان

بیا دستام رو بگیر دیره باید بریم خونه

شب تاریکه و ماجرا هزار توی رامونه

تا سپیده ی سحر راه درازی نداریم

زن و مرد راه باشیم و سر راه جون بذاریم

ما که ترسی‌ نداریم نه از سیاهی نه فشنگ

قصه‌های خوب با مرگ عاشقا میشه قشنگ

مجید رحیمی ۱۹۹۰ فرانکفورت


No comments: