پزشك ايراني از ماجراي مرگ ندا مي گويد
آرش حجازي: به خاطر نگاه معصومي كه در چشمهاي ندا بود موقعيت خود را به خطر مياندازم
پزشك ايراني كه در آخرين لحظات زندگي ندا آقا سلطان تلاش كرد جان او را نجات دهد در گفت و گو با بخش انگليسي بي بي سي از آن لحظات گفت.
دكتر آرش حجازي كه در دانشگاهي در جنوب انگلستان مشغول به تحصيل است گفت كه در روز حادثه (شنبه ۳۰ خرداد)، پس از مشاهده تير خوردن ندا به كمك او شتافت.
او گفت با وجود تلاش هايي كه براي جلوگيري از خون ريزي كرد، ندا در كم تر از يك دقيقه جان سپرد.
فيلم ويديويي كه از لحظه مرگ ندا گرفته شده بود در اينترنت و شبكه هاي تلويزيوني سراسر دنيا پخش شد و او را به يكي از نمادهاي اعتراضات اخير ايران تبديل كرد.
اين روزها معترضان به حوادث اخير ايران در سراسر جهان عكس هاي ندا را به دست مي گيرند.
صداي تير شنيديم. ندا يك متر دورتر از من ايستاده بود. ديدم كه از سينه اش خون فوران كرد
دكتر آرش حجازي
آقاي حجازي توصيف كرد كه چگونه عده اي از حاضران در صحنه براي مدتي كوتاه دور فرد بسيجي مسلحي را كه به نظر مي رسيده شليك كردن به ندا را انكار نمي كند گرفتند.
او گفت كه پس از اين اتفاق سه شب نخوابيده است و مي خواهد افشاگري كند تا مرگ ندا بي ثمر نماند.
آقاي حجازي مطمئن نيست كه پس از صحبت كردن در مورد مرگ خانم آقا سلطان بتواند به ايران باز گردد.
او در مورد روز حادثه گفت: "سر و صدا را در خيابان شنيديم و تصميم گرفتيم برويم و ببينيم چه خبر است. خيابان خسروي را تا انتها رفتيم و رسيديم به خيابان كارگر، جايي كه مردم جمع شده بودند. مأموران پليس ضد شورش حدود پنجاه متر پائين تر با موتورسيكلت هايشان ايستاده بودند و مردم را عقب مي راندند. ناگهان گاز اشك آور به ميان مردم پرتاب شد و مردم وحشت كردند".
آقاي حجازي گفت كه همزمان با پرتاب گاز اشك آور، مأموران هم با موتورسيكلت به سمت جمعيت حركت كردند و جمعيت در طول خيابان خسروي شروع به دويدن كردند: "ندا هم در ميان آنها بود".
او گفت در تقاطع خيابان خسروي و خيابان صالحي جمعيت به تدريج متفرق مي شدند و فقط چند نفر ايستاده بودند تا ببينند چه بايد بكنند. "ناگهان صداي شليكي شنيديم. از دوستم كه كنارم ايستاده بود پرسيدم كه چي بود؟ گلوله بود؟ او گفت كه مي گويند گلوله هاي پلاستيكي مي زنند. در همان لحظه من برگشتم و ديدم كه خون از سينه ندا كه در چند متري من ايستاده بود فواره مي زند".
آقاي حجازي همچنين به تلويزيون انگليسي بي بي سي گفت كه ابتدا گمان كرده كه تير اندازي از روي يك پشت بام انجام شده است. اما كمي بعد تظاهرات كنندگان را ديده است كه مرد مسلح موتور سواري را گرفته اند.
"مردم فرياد مي زدند "گرفتيمش، گرفتيمش". او را خلع سلاح كردند و كارت شناسايي اش را كه نشان مي داد عضو بسيج است، گرفتند. مردم خيلي عصباني بودند و او فرياد مي زد:" نمي خواستم بكشمش." مردم نمي دانستند با او بايد چكاربكنند و گذاشتند كه برود. اما كارت شناسايي اش را گرفتند. كساني هستند كه مي دانند او كيست. چند نفر هم از او عكس گرفتند".
آقاي حجازي گفت مي داند صحبت كردن در مورد آنچه اتفاق افتاده است او را به مخاطره مي اندازد.
" تصميم سختي بود كه بيرون بيايم و در مورد اين موضوع صحبت كنم، اما ندا براي دليلي مرد. او براي حقوق ابتدايي مي جنگيد... نمي خواهم كه خونش بي ثمر ريخته شده باشد".
او افزود: "او در خيابان مرد كه چيزي بگويد".
آقاي حجازي گفت فكر نمي كند كه الان بتواند به ايران باز گردد.
"آنها هرچه من مي گويم را تقبيح خواهند كرد و اتهامات ديگري به من خواهند زد. من هيچ وقت در سياست نبودم. به خاطر نگاه معصومي كه در چشمهاي ندا بود، موقعيت خود را در خطر انداختم".
صداي تير شنيديم. ندا يك متر دورتر از من ايستاده بود. ديدم كه از سينه اش خون فوران كرد
دكتر آرش حجازي
آرش حجازي: به خاطر نگاه معصومي كه در چشمهاي ندا بود موقعيت خود را به خطر مياندازم
پزشك ايراني كه در آخرين لحظات زندگي ندا آقا سلطان تلاش كرد جان او را نجات دهد در گفت و گو با بخش انگليسي بي بي سي از آن لحظات گفت.
دكتر آرش حجازي كه در دانشگاهي در جنوب انگلستان مشغول به تحصيل است گفت كه در روز حادثه (شنبه ۳۰ خرداد)، پس از مشاهده تير خوردن ندا به كمك او شتافت.
او گفت با وجود تلاش هايي كه براي جلوگيري از خون ريزي كرد، ندا در كم تر از يك دقيقه جان سپرد.
فيلم ويديويي كه از لحظه مرگ ندا گرفته شده بود در اينترنت و شبكه هاي تلويزيوني سراسر دنيا پخش شد و او را به يكي از نمادهاي اعتراضات اخير ايران تبديل كرد.
اين روزها معترضان به حوادث اخير ايران در سراسر جهان عكس هاي ندا را به دست مي گيرند.
صداي تير شنيديم. ندا يك متر دورتر از من ايستاده بود. ديدم كه از سينه اش خون فوران كرد
دكتر آرش حجازي
آقاي حجازي توصيف كرد كه چگونه عده اي از حاضران در صحنه براي مدتي كوتاه دور فرد بسيجي مسلحي را كه به نظر مي رسيده شليك كردن به ندا را انكار نمي كند گرفتند.
او گفت كه پس از اين اتفاق سه شب نخوابيده است و مي خواهد افشاگري كند تا مرگ ندا بي ثمر نماند.
آقاي حجازي مطمئن نيست كه پس از صحبت كردن در مورد مرگ خانم آقا سلطان بتواند به ايران باز گردد.
او در مورد روز حادثه گفت: "سر و صدا را در خيابان شنيديم و تصميم گرفتيم برويم و ببينيم چه خبر است. خيابان خسروي را تا انتها رفتيم و رسيديم به خيابان كارگر، جايي كه مردم جمع شده بودند. مأموران پليس ضد شورش حدود پنجاه متر پائين تر با موتورسيكلت هايشان ايستاده بودند و مردم را عقب مي راندند. ناگهان گاز اشك آور به ميان مردم پرتاب شد و مردم وحشت كردند".
آقاي حجازي گفت كه همزمان با پرتاب گاز اشك آور، مأموران هم با موتورسيكلت به سمت جمعيت حركت كردند و جمعيت در طول خيابان خسروي شروع به دويدن كردند: "ندا هم در ميان آنها بود".
او گفت در تقاطع خيابان خسروي و خيابان صالحي جمعيت به تدريج متفرق مي شدند و فقط چند نفر ايستاده بودند تا ببينند چه بايد بكنند. "ناگهان صداي شليكي شنيديم. از دوستم كه كنارم ايستاده بود پرسيدم كه چي بود؟ گلوله بود؟ او گفت كه مي گويند گلوله هاي پلاستيكي مي زنند. در همان لحظه من برگشتم و ديدم كه خون از سينه ندا كه در چند متري من ايستاده بود فواره مي زند".
آقاي حجازي همچنين به تلويزيون انگليسي بي بي سي گفت كه ابتدا گمان كرده كه تير اندازي از روي يك پشت بام انجام شده است. اما كمي بعد تظاهرات كنندگان را ديده است كه مرد مسلح موتور سواري را گرفته اند.
"مردم فرياد مي زدند "گرفتيمش، گرفتيمش". او را خلع سلاح كردند و كارت شناسايي اش را كه نشان مي داد عضو بسيج است، گرفتند. مردم خيلي عصباني بودند و او فرياد مي زد:" نمي خواستم بكشمش." مردم نمي دانستند با او بايد چكاربكنند و گذاشتند كه برود. اما كارت شناسايي اش را گرفتند. كساني هستند كه مي دانند او كيست. چند نفر هم از او عكس گرفتند".
آقاي حجازي گفت مي داند صحبت كردن در مورد آنچه اتفاق افتاده است او را به مخاطره مي اندازد.
" تصميم سختي بود كه بيرون بيايم و در مورد اين موضوع صحبت كنم، اما ندا براي دليلي مرد. او براي حقوق ابتدايي مي جنگيد... نمي خواهم كه خونش بي ثمر ريخته شده باشد".
او افزود: "او در خيابان مرد كه چيزي بگويد".
آقاي حجازي گفت فكر نمي كند كه الان بتواند به ايران باز گردد.
"آنها هرچه من مي گويم را تقبيح خواهند كرد و اتهامات ديگري به من خواهند زد. من هيچ وقت در سياست نبودم. به خاطر نگاه معصومي كه در چشمهاي ندا بود، موقعيت خود را در خطر انداختم".
صداي تير شنيديم. ندا يك متر دورتر از من ايستاده بود. ديدم كه از سينه اش خون فوران كرد
دكتر آرش حجازي
No comments:
Post a Comment